شنبه
مثل یک سیب زمینی گندیده ایستادم
مثل خر وا رفتم
مثل بز فرار کردم
وقتی تو رو کتک می زدند
فرار کردم
چشم هامو سوزوندن .. این حق من بود
حق بزدل اینه که برای نجات چشماش
در فرعی سیگار بکشه
وقتی تو فریاد می زدی
فردا بهت چی بگم
منِ فراری
من یار سیب زمینیِ تو بودم
منو ببخش
الان تو خونه نشستم
همه خوشحال که
من هستم
من؟
خاک پیراهن تو هم نیستم
مثل خر وا رفتم
مثل بز فرار کردم
وقتی تو رو کتک می زدند
فرار کردم
چشم هامو سوزوندن .. این حق من بود
حق بزدل اینه که برای نجات چشماش
در فرعی سیگار بکشه
وقتی تو فریاد می زدی
فردا بهت چی بگم
منِ فراری
من یار سیب زمینیِ تو بودم
منو ببخش
الان تو خونه نشستم
همه خوشحال که
من هستم
من؟
خاک پیراهن تو هم نیستم