Saturday, June 20, 2009

شنبه

مثل یک سیب زمینی گندیده ایستادم
مثل خر وا رفتم
مثل بز فرار کردم
وقتی تو رو کتک می زدند
فرار کردم
چشم هامو سوزوندن .. این حق من بود
حق بزدل اینه که برای نجات چشماش
در فرعی سیگار بکشه
وقتی تو فریاد می زدی
فردا بهت چی بگم
منِ فراری
من یار سیب زمینیِ تو بودم
منو ببخش
الان تو خونه نشستم
همه خوشحال که
من هستم
من؟
خاک پیراهن تو هم نیستم