Tuesday, July 15, 2008

پدرسوخته ها


از دری وارد میشی که قبلا" خدمتکار با یه طناب در رو اتوماتیک باز کرده و خودش اون بالا ایستاده (با لهجه شمالی) با کی کار دارین که؟ پله ها رو رفتیم بالا به یه پاگرد پر از کفش و جا کفشی فلزی که روزی ما یکی از این کفش هارو انداختیم تو استخر رسیدیم و دوباره پله و بالاخره "اعظم" با اون لباس گل گلی و شلوار مکش مرگ من، ما رو راهنمایی کرد از یک سالن که توش چند تا دختر بد لباس بودن و همه یکی یه استرچ به پا و یه تی شرت توئیتی به بدن یا درس می خوندن و یا پچ پچ ... با نگاه و خنده بهشون مژده دادم که از این به بعد حرف های مهیج تری برای گفتن دارین ترک ها، لر ها و کرد های غیرتی و متعصب واونها هم با لهجه های مختلف - سلام...سلام ...سلام و بعضی ها با اشاره سر! که یعنی " وای یکی دیگر از این تهرانی های نا آرام آمد و ما میتونیم به جرم سیگار کشیدن بفروشیم اش در آینده و دوستِ پسر و... و ... و بالاخره رسیدیم به اتاق زیبا ترین خانم مین چین با این که سن و سال اش از مین چین سارا کورو اینا بیشتر بود اما زیبا تر و شیک تر از اون بود ...بوی عطرش و هماهنگی روسری و پیراهنش باعث شد که تمام دلهره ام بریزه ... بعد از آشنایی اولیه رفتیم تو راه روی دراز و در تک تک اتاق ها رو باز می کرد و با صدای ریز و لهجه قشنگ اش بچه ها رو به من معرفی میکرد و من رو به اونها .........تا درِاتاق دومی راهروی نور گیر باز شد و یک دختر کوچولو و سبزه تپلی با موهای مشکی مواج از یه بالایی پرید پایین و انگار که ما رو سالهاست میشناسه سلام علیک گرمی کرد و من... از این پررویی اش ترسیدم
تقدیر چنین بود... اون شب به مامانم گفتم که من از این هم اتاقی ام خوشم نمیاد بگو جای من رو عوض کنه و اون گفت که بی خودی نمیشه این رو خواست ازشون برو دو کلمه باهاش حرف بزن اگه ایرادی دیدی بگو من میام اتاق ات رو عوض می کنم
فردای اونروز اومدم پیش تو تا باهات چهار کلمه به قول مامی جانم حرف بزنم
از کجا شروع کردیم به حرف زدن یادم نمیاد اما ادامه داشت حرف های ناتمام ما تو خوابگاه، تو دانشگاه، سر اولین کوچه شقایق، تو صف مخابرات، تو اتاق خودمون، تو کلاس، خونه بچه ها، تو سالن، تو ترمینال، تو اتوبوس، تو رستوران بین راه، دور استخر، تو بهشت زهرا، تو عروسی، تو محل کار، تو ماشین و بعد از موفقیت ها و شکست هامون... انقدر حرف زدیم که پانزده سال گذشت و حالا تو از من می خوای که درباره مهمونی خداحافظی حرف بزنیم! چقدر جنایتکار شدی شبنم