Wednesday, July 30, 2008


به دوست دل بستن و به دوستی گراییدن و به دوستی متکی بودن، گرمی زندگی است.
اما همگان شایستگی مقام معظم دوست را ندارند.
انسان برای انتخاب و محک زدن موجودی به نام دوست به معنی حقیقی، به عمر چندباره نیازمند است.
سعی کن به خودت متکی باشی چون در نهاد انسان نظمی عظیم خلق شده است؛ در این عظمت بی پایان تنها هنر است که می تواند پناهگاه زیبا و وسیعی در روان سرگردان انسانها بنا و بر پا سازد وتا سر حد مردمی موجودات را آدمی!
...............................................................................
این نوشته ای بود از عباس کاتوزیان برای شاگردش مرجان که من با این جملات حال کردم البته از این که فهمیدم در مراسم او بوفالوهایی بودند که از فرهنگ و شعور بویی نبرده اند اصلا" حال نکردم... بعضی از این بوفالو ها برای همین منظور هم پست هایی دارند... خنده دار است، نِی؟ نه افتضاح است!
این عکس هم سلف پرتره است که برای من کاری بس دشوار است.
گاهی خودم را در آیینه میبینم و نمی شناسم این چهره را
این چهره فریبنده است و خبر از نهان پست صاحب اش نمی دهد.
این چهره حتی خدا را هم گول می زند!
اما در سلف پرتره همانی است که هست و این بسیار سخت است...بسیار سخت
می دانی من امروز از بهشت جا مانده ام و خیلی حال و حوصله تو یکی را ندارم
از اینجا برو بیرون وقتی که باید نیستی الان هم می خواهم که نباشی پدرِسگ