Friday, December 21, 2007

Relax...Take It easy...For there is nothing that we can do!



یلدا جان 
خیلی خوش اومدی. کلید رو گذاشتم زیر پادَری 
برو تو و از خودت پذیرایی کن، من زود برمیگردم
همه چیز برات روی میز چیدم . حسابی به خودت بِرس
یلدا جانم ببخش به خدا که اینطوری شد
من خیلی تلاش کردم که تو رو به دوستم معرفی کنم
اما برای اون یلدای دراز و کوتاه فرقی نداره
میدونم که خیلی جاها دعوت بودی و این راه دور و دراز رو به خاطر من اومدی
مهم اینه که اومدی
راستش از این که با تو تنها باشم میترسیدم
رفتم که یادم بیاد انار دون کرده با گلپر...هندوانه یخ زده زوری بایدی خریده شده
 آجیل خوردن و چیز خوردن و  میز خوردن حتی .... و باز خوردن و خوردن
هِر هِر کردن و کِرکِره زدن و الکی خوش بودن های کنار تو و هَمه...هِییییییییی
کاش جاده ها مثل قدیم انقدر طولانی بود که به اجبار فرهاد از دیار شیرین بود
و یا نبود
یک زبونی ،  هم دردی ...همکلاسی و همشهری  و هم وطنی وقتی معنی پیدا میکنه که مثل برگ از درخت افتادی رو چمن های آرزوهات و داری به بالایی نگاه میکنی که بودی
به من میگه سخت نگیر
میگه اگر بخواهیم رسم و رسومات تو رو انجام بدیم که باید هر شب بشینیم و میوه بخوریم
 گفتم که تو فقط همین امشب میایی 
گفت که از تو خواهش میکنه که بجای امشب فردا شب بیایی
ازحرفش ناراحت نشو ...شوخی میکنه
یلدا جان من زود برمیگردم تا حتما" ببینمت
نَری تورو خدا میخوام باهات حرف بزنم
یه دل سیر غیبت و حرفهای خصوصی  و فارسی سلیس با تیکه کلام ها و اصطلاحاتی که فقط خودم بفهمم و تو
از همونهایی که پارسال پیرالسال تکراری و تکراری میگفتیم و خسته نمیشدیم و اونها هم تموم نمیشدند
گفتن استقلال امروز بازی داشته و حتما" امشب همگی جمع هستند و کِر کِر خنده و باز هم اصطلاحات شیرین خودمون
باز هم خنده های شیرین خودمون
من الان اگر طرفدار آ.ث.میلان باشم یا  بارسلونا ...خوب که چی چه فرقی داره برام؟
چطوری باید بگم ...همینه!!!!!!!!!!!!  اصلا" حالا که چی بشه!!!
.......................

یلدا این تازه اولشه