Thursday, December 21, 2006

مدل جدید بدبختی


جای همگی خالی بود دیشب
من وخانوم. ش به خیال خودمون زود پریدیم بیرون که جزو اولین نفر ها ثبت نام کنیم
به شرق تهران که رسیدیم غر غر جفتمون در اومد
توهین نباشه به شرقی ها ولی ما غربی ها اصلا" نمیتونیم با خیابون ها و آدرس های شرق کنار بیاییم
به هر حال رسیدیم به دانشگاه علم و صنعت
تو این فکر بودیم که دم در دانشگاه پارک کنیم و من و کیم کیم کوچولو تو ماشین بخوابیم تا ایشون بروند ثبت نام کنند و برگردند تا صبح خودش بیاد دوباره ثبت نام...شنیده بودیم که مردم از شب تا صبح میخوابند تا بتونند ثبت نام کنند
داشتیم میگفتیم که... ما زود رسیدیم و خلوته! که...مثل بعضی از صحنه های فیلم های اکشن که از پشت کوه هزاران سوار میریزن بیرون با چراغهای ماشینهای زیادی...نه ...خیلی... مواجه شدیم
خانوم .ش ناباورانه نگاهش به سمت راست بود و به خودش دلداری میداد که: وای وای اینجا دعوا شده ...نیروی انتظامی هم آمده..وای وای
شیشه رو کشیدم پایین و از خوشگل ترین پسری که اونجا بود پرسیدم :آقا..ببخشید
لبخند زد و من ادامه دادم :ما میخواییم برای آی التس ثبت نام کنیم ...(تو دلش...میشه شماره مو بهتون بدم) کجا باید بریم ؟
غنچه لبخندش همینطور شکفت و شکفت و شکفت تا عطرش پیچید تو هوا ...هر هر هر
خانوما شما تاحالا کجا بودید؟ دارن اسم ها رو میخونن! ما از صبح و خیلی ها از دیشب اینجا بودند
حالا شما برید جلو تر یه پیکان وسط جمعیت هست اون اسم ها رو مینوشت یکی تون هم برید کافیه ...البته فکر نمیکنم دیگه فایده ای داشته باشه
کارت ملی رو ازش گرفتم که برم وسط جمعیت...ولی چه جوری
یه آقای جوان البته بچه مثبت پنج ایستاده بود روی ماشین پیکان ...همون ماشین آرزوها ی جوانان مشتاق ترک وطن...و داد میکشید
125 ...گلی آقایی
23...آریا فلان خانی
چون دیگه هیچ پسر خوشگلی ندیدم از یه خانوم بسیار زیبایی پرسیدم جریان چیه
گفت داره اسم هارو میخونه ..اگه شما قبل از ظهر اومده باشی این شانس رو داری که شاید نوبتت بشه
...ما با 12 ساعت تاخیر اومده بودیم
چون تو سایت نوشته بود تاریخ ثبت نام سی ام آذر...هنوز ماه تو آسمون شب سی آذر بود
که مهلت ثبت نام تموم شده بود
از بین جمعیت اومدم بیرون در حالیکه داشتم دنبال تلفنم میگشتم و زیرلب غر غر میکردم
یکی از پشت سرم گفت :دیدی گفتم فایده ای نداره...حالا شما میخواهی کجا بری؟
انگار که تمام تقصیر به گردن اون باشه گفتم فعلا" جز به قبرستان بقیع راهی نیست
و صدای خنده دوستاش پاشید تو هوا
کلا" ما ایرونی ها از ضایع شدن دیگران لذت میبریم
و اما خانوم .ش که حتما" الان فکر میکنه من براش ثبت نام کردم ...الو؟ کجایی؟ اسمم رو نوشتی؟ یعنی چی که نمیشه ؟ مگه میشه؟
و ما دو نفر و نصفی آویزون برگشتیم خونه
برای جلوگیری از فرار مغز ها ظرفیت رو کم کرده بودند
خیلی ها باید امتحان میدادند چون مدارکشون فقط لنگ نمره بود ...و این یعنی کلی ضررجانی و مالی
یاد آوری اون صحنه هیچ شبیه ثبت نام آی التس نبود ..بلکه بیشتر به انتخابات شورای روستا ی علی آباد در سال 1320 بود...مشهدی حسن روی تل خاک ایستاده بود و فریاد میکشید...
علیمردان خان جوانخانی 27
حاج عباس قلی خان میرپلنگ 43
........
خوابم میاد ...میپرسه حالا چیکار کنم؟
جواب میدم : ترک وطن ...باید ترک وطن کرد ...برای ترک وطن هم باید ترک وطن کرد