Wednesday, September 12, 2007

لولا شده به فراموشی مثل یک در



روزهای میلاد زرد و نارنجی
فریاد سرخوش از شاخه جدا شدن
در آخر پرواز بی خطر
یادم هست

شادی فاصله را شمع با باد نشست
عطرش بر بالش نرم ماسیده
بوسه هایی ضد نور آفریدیم
یادت هست

خود نگاری در سایه را می دانی ؟
عمق فاجعه میدان را
در پایین یک بالا
یادم هست

فال روزانه دوست، کاغذ تسکین
قناعت به طومار سفید بی خبری
گشت بارانهً خیس و بی هدف
یادم هست

دور از دیدرس
خیره شده به سقف
آخرین روزهای سپتامبر
یادم هست
یادت هست