Monday, May 07, 2007

Smack that till you get sore...........smack that!


برای اینکه بدونیم که یک سیاه آمریکایی چه بویی میده که لزوما" نباید باهاش خوابید ...میشه از افراد

مختلف سوال کرد .و اونها به راحتی بهت جواب میدن که ما نمیدونیم چه بویی میدن ...مگه بو میدن؟ و

در آخر اذعان میدارند که تاحالا با یک سیاه آمریکایی نخوابیدن بلکه این روز ها کلی چینی ارزون

قیمت تو دنیا هست و کسی لازم نمیدونه که حتما" با یک نژاد درست و حسابی بخوابه...من فرودگاه رو خیلی دوست دارم...حد اقل یه سیاه

حالا نه آمریکایی میبینی و دلت باز میشه ...البته این سیاهی که دیروز دیدم با خانومش بود...و نشد بوی

قدرتمند شواحساس کنم

دفعه قبل هم دیر رسیدیم و رفته بودن تو...از پشت شیشه هم بویی نمیومد

ناراحت نیستم چون فرودگاه درش بازه و رفت و آمد در اون جریان داره

سلیقه ها مختلفه ...یکی آش رشته دوست داره وحتی به من تعارف نمیکنه

یکی کباب عشق رو میفروشه به خورشت قزن قرتک شیرازی!و...اون یکی به جای اینکه از یه گربه

وحشی عکس بگیره میره سراغ دخترک دهاتی کنار گل که تو نمایشگاه کتاب به دنبال یار میگرده

و اونها میشن مدل دوربین 6 مگا پیکسلی ایسر چون لیاقتشون بیش از این نیست

برای تست این نوع دوربینها میشه مدل های زیادی پیدا کرد

تا چند گاه دیگه همه چیز عوض میشه و گربه از سیاه آمریکایی بدون گل عکس میگیره و هر کسی که

نگاه میکنه قند توی دلش آب میشه

و دوباره باید بگم که سلیقه ها مختلفه...واگر سلیقه ها مختلف نبود سامسونگ چطوری مشتری جمع میکرد

و خدا رو شکر که خدا وند جهان سومی هارو زیاد آفرید تا دچار دپرشن نشوند

همه با هم سرشونو بکنن تو آخور لجن و کیف کنند از با هم بودن

شاگرد مغازه ایرانی با شاگرد ساندویچی چینی مک دونالد

بوی بد دهنش بخاطر غذای گند اونهاست که وقتی به دروازه قرآن میرسی تازه میفهمی منشاء این بوی بد از

کجاست...بوی دخترهایی که به بهانه درس خوندن تو خونه سارا اینا از زیر دروازه قرآن ردشون کردند و... زیر کارگرهای عسلویه خوابیدند و همون ها مادران امروز شدند و چه نجیب و آه ...راستی بهت گفت یا نگفت که

دیگه دوست پسر نمیخواد بلکه یه پسر میخواد


کجای این زمین باید باشم ....انتظار سخت برای فرار از این لجنزار و

این اختلاف سلیقه! و

خوشحال ترم

که انتخاب نشدم برای زوم لنز تو و دستهایی که میلرزه

که من !...مدل عکاس حرفه ای هستم

من برای رفتن جلوی لنز آغشته به انگشتهای درشت سیاه امریکایی با هر بویی انتظار میکشم

تغییر را میپذیرم وامضای آسمانی را

امروزبعد از مدتها فراموشی... دوباره در قصر پدر ...پشت پنجره نقره ای رو به کوه بلند

انتظار اراده پدر آسمانی ام را جشن میگیرم

و از تمام کسانی که به من در این فراموشی کمک کردند تا لحظات شاد گربه ای داشته باشم کاملا" متشکرم............بله متشکرم و


واقعا" می ارزید که من بجای رفتن به کلاس بشینم و اینهارو بنویسم؟

می ارزید که امروز برای فکر کردن به رفع دلتنگی احتمالی مسافرم... تا ظهر

تو رختخواب پر از بوی دلچه بدون گابانا باشم؟