Sunday, January 14, 2007

I go anywhere

من از همه پيمان های پوچ آدمی....حتی آنها که با خود می بندد بيم دارم
من از همه آن حصار های رنگين بودن " تو"که به جان خريدم بيم دارم
من اينجا به اميد" تو "به گرداب بودن چنگ زدم....اما امشب از" تو" هم بيم دارم
می ترسم....نگاهم نکن و نه حتی صدا....بگذار ميان اين همه آوار
ترسها یم زير آجرهمه اميد هايم رنگ خاکستری" بودن" راطرح قرمز ديگری بزنم
(دی1381)