Thursday, November 23, 2006

نخونید هنوز تموم نشده

انقدر دروغ گفتم که از بالای خورجینم مثل خوشه انگور آویزونند
الان دیگه چیزی برای قایم کردن نیست
همش زده بیرون
حوصله سیگار کشیدن هم ندارم
یکی باید دود کنه بفرسته تو حلقم
حالا الان کدوم گوری رفته خدا میدونه
مامی جانم میگفت زنی که به خونه اش نرسه شوهرش میره خونه غریبون استراحت میکنه
خاک تو خونه ماسیده و آقامون احتمالا" خونه غریبون خوابیده
مامی جانم یه چیز دیگه هم گفته بود
البته من به حرفش گوش کردم ...بهش قدرت انتخاب دادم ..الویه یا کالباس؟
هر چی هم که کافی میخواست بود متنوع! دیگه مرگ میخواست از خدا
تلویزیون هم که روشن نمیشه
جدی عجب امکاناتی داریم اینجا
آب .برق .گاز . کتری بدون شیر. یه پارچ بزرگ سن ایچ
یه پاکت دانهیل هنوز تو یخچاله ! آخ جون دو تا توش مونده پس حتما" برمیگرده
برم بانک قبض ها رو پرداخت کنم و وسایل شوینده بگیرم و یه سرو سامونی بدم به این کثافت خونه
راستی جارو برقی چنده؟
پدرم گفت هر چیزی خواستی بگو فقط بگو تعارف نکن و جاش رو آماده کن
جای اون باید خیلی تمییز و قشنگ باشه ...میخوام از کف زمین بایه کانن 12.8 مگا پیکسلی عکس بگیرم اگه بازم آشغال داشت دوباره جارو بزنم
اولین باری بود که همچین دوربینی خیلی راحت تو دستم بود
برای دستهام سنگین بود
به قولی دوربین ناموس آدمه! من دیشب کلی با ناموس مردم بازی کرد م
و استاد چقدر راحت ناموس مردم رو تو دستش اینور و اونور میکرد
انگاری عادت داشت به این کار
انگار حل شده بود استاد
نمیدونم تو ودکا حل شد یا تو دود سیگارش
میخوام پارچ آب پرتقال رو تجزیه کنم شاید اون تو حل شده باشه
از تو این محلول فقط چند تا کلمه در اومد
بمون ...خرابش نکن...من میگم بمون...میخوام حل بشم
اگر...او نبود شاید هنوز گرم در آغوشم بودی
و دیگه هیچی
هنوز نصف خونه تمییز نشده
بیخیال کار من نیست
بوی زعفرون به قول مامی جانم اعلا میاد اینجا
صدای خنده میاد تو خونه ما
صدای تلویزیون
هر جاش یه خبریه
اینجا افراد حریم خصوصی هم دارن
جایی برای تمام احساساتت
شاد ..عاشقانه...غمگین ...جایی برای جمعه های زرد پاییز
اما جای تو اینجا خالیه
چایی دوم رو که بخورم یه بهانه میارم و میرم
مامی جانم حتما" دم در سفارش میکنه که ظرفهایی رو که توش غذا میبرم بر گردونم
زود خداحافظی میکنم که نگه بهت سلام برسونم
از دم در بوی خاک میاد
بوی خاک خوب
بوی خاکی که منتظرم بود تا با هم انتظار بکشیم
نمیتونم اشک بریزم چون قول دادم
همون شبی که گفتی طاقت دیدن اشکهامو نداری
شبی که قول دادی دیگه دیر نمیایی
شبی که دنبال عکس صدام میگشتی
این یارو زنده اش هم شر بود و مرده اش هم شره برای ما
دیر شده ولی بوی خاک تبدیل شده به بوی وایتکس
نباید بخوابم ...سرده و من بلد نیستم آتیش روشن کنم
از تنهایی میترسم و تو میدونی
کاش کلاس پریشب درس خوب نترسیدن بود به جای خوب دیدن
صدای زنگ .....
نمیتونم در رو باز کنم
دارم داد میزنم ولی نمیشنوی
انگار زیر پام داره خالی میشه
....صدای زنگ
...وصدای قرچ باز شدن در
از کف زمین قشنگتر به نظر میایی
ازم میخوای که ساکت باشم و هیچی نگم
اما بزار بگم که دیگه نگران شلوار کرمت نباش که بخوره زمین کثیف بشه
کیف دوربینو هر جا بزاری تمییزه
منو میبخشی؟
صدای تو:من اینجام عزیزم
فقط میخواستم چند ساعت نبینمت که دلت تنگ بشه
میخواستم دوباره رنگ بگیرم که حل بشیم
میخواستم سردت بشه تا خودم گرمت کنم
تا برات آتیش روشن کنم
روشن تر میشه
آتیش داره بیشتر میشه
روی سقف هم شمع روشن کردی
قطره هاش میریزه پایین
ولی نمیسوزونه
تبدیل به بارون میشه
داره بارون میاد
ما میرقصیم
زیر نور شمع
زیر بارون
و صورت سفید تو
تو نور شمع
تو بارون
و صدای گرم تو
فراموش کن
فراموش کن