Sunday, November 05, 2006

صفحه ای از تاریخ خوشمزه



هیچ خوشمزه ای خاطراتش را نخواهد نوشت
هر چه را تاریخ خوشمزه نامیدند باور نکنید
ولو اینکه حقیقت داشته باشد
چون مورخی که صلاحیت نوشتن داشته باشد هنوز به دنیا نیامده است...
چقدر راضی کردن خوشمزه ها سخت است
"بر عکس این خوشمزه ما که مثل بنز عاشق میشود "...نخند سگ زشت من هم آدمم
یا شاید یه خر خوش خیال که هنوزم فکر میکنه اگه کسی گفت خفه بمیر! یعنی دوستت دارد.....
اوه ماریا ... بیدار شو صبح شده ! و تو هنوز در رختخوابی
اوه ماریا برخیز که همبالشی تو اکنون قهوه دوم را نیز سر کشیده
ماریا ... امروز او خواهد آمد تا تو را به جنگل ببرد و تو دوباره میتوانی از ته دلت بخندی و به حیوانات وحشی جنگل بگویی که شاد بودن و شاد ماندن و با شادی زیستن چقدر آسان است ... برای خنده تنها بهایی که باید بپردازی دیدن یک خنده دیگر است...
حتی دیدن خنده خون آشام وقتی دندانهایش نمایان شد با آن صورت سفید و نورانی و زیبا... که هرگز از یاد نمیرود
امروز او را میبینی
امروز او را میخندانی
امروز تو تنها فرشته او خواهی بود
ماریا به فردا فکر نکن که چه خواهد گذشت
امروز روز توست
امروز را به خاطر بسپار